نامه ای از جهنم

مادر عزیز

امشب ، هنگام خواندن این نامه ، مادر ، پدر ، خواهر ، برادر یا عزیزترین دوست ، برای رسیدن به تصمیم خود در جهنم ، به ابد می روند. تصور کنید نامه ای از این دست را از طرف یکی از عزیزانتان دریافت کنید.

نوشته شده توسط مرد جوانی برای مادر ترس از خدا. او مرد و به جهنم رفت ... بگذار در مورد تو گفته نشود!

و در جهنم چشمهای خود را بالا برد ، در حالی که در عذاب است و ابراهیم را از دور می بیند و لازاروس را در آغوش خود می بیند. و گریه کرد و گفت: پدر ابراهیم ، به من رحم کن و لازاروس را بفرست تا نوک انگشت خود را در آب فرو کند و زبان مرا خنک کند. زیرا در این شعله عذاب می شوم. لوک 16: 23-24

"سپس گفت ، من به شما دعا می کنم که شما او را به خانه پدرم بفرستید. زیرا من پنج برادر دارم. که او ممکن است به آنها شهادت دهد ، مبادا در این مکان عذاب بیایند. "” لوک 16: 27-28

دیگر حتی نمی توانم برای کمک گریه کنم ...

من از وحشتناک ترین جایی که تا به حال دیده ام ، برای شما می نویسم و ​​وحشتناک تر از آن چیزی که تا به حال تصور می کنید.

اینجا BLACK است ، به همین دلیل DARK که حتی نمی توانم تمام روحهایی را که دائماً در آن می گنجم ، ببینم. من فقط می دانم که آنها افرادی مانند خودم هستند که از صفحه های کشک خون استفاده می کنند. صدای من از جیغ خودم که می نویسم درد و رنج می نویسد. من حتی نمی توانم برای کمک گرفتن گریه کنم ، و به هر حال فایده ای ندارد ، در اینجا کسی نیست که به خاطر گرفتاری من دلسوزی کند.

درد و رنج در این مکان کاملاً غیرقابل تحمل است. این باعث می شود فکر من تمام شود ، نمی دانستم احساس دیگری برای من پیش بیاید یا خیر. درد آنقدر شدید است ، هرگز در روز یا شب متوقف نمی شود. چرخش روزها به دلیل تاریکی ظاهر نمی شود. چیزی که ممکن است چیزی بیش از دقیقه یا حتی چند ثانیه نباشد ، به نظر می رسد سالهای بی پایان است.

من نمی بینم که وضع من چگونه می تواند از این بدتر باشد ، اما من از اینکه می توانم هر لحظه ممکن باشد دچار ترس دائم باشم. دهان من خیس شده است و فقط بیشتر می شود. آنقدر خشک است که زبانم به پشت بام دهانم می پیچد. من به یاد می آورم آن واعظ قدیمی که می گفت همان چیزی است که عیسی مسیح در حالی که آویزان بود روی آن صلیب ناهموار قدیمی تحمل کرد.

هیچ آرامشی وجود ندارد ، نه به اندازه یک قطره آب برای خنک کردن زبان تورم. برای افزودن بدبختی بیشتر به این مکان عذاب ، می دانم که لیاقت حضور در اینجا را دارم. من فقط به خاطر اعمالم مجازات می شوم. مجازات ، درد ، رنج بدتر از آن چیزی نیست که من آن را عادلانه سزاوار آن باشم ، اما اذعان می کنم که اکنون هیچگاه درد و رنجی را که در روح ناخوشایند من می سوزاند تسکین نخواهد داد. من از خودم متنفرم که مرتکب گناهان شده ام تا چنین سرنوشت وحشتناکی کسب کنم ، از شیطان که مرا فریب داده است متنفرم تا در این مکان به پایان برسم. و تا آنجا که می دانم این یک شرارت ناگفته است که فکر می کنم چنین چیزی را تصور کنید ، من از خدایی که تنها فرزند خود را به دنیا آورده است متنفرم تا این عذاب را برای من نجات دهد.

اوه ، اگر فقط من گوش کرده بودم.

من اکنون نسبت به گذشته در وجود خاکی خود شرورتر و بدکارتر هستم. اوه ، اگر فقط من گوش کرده بودم.

هرگونه عذاب زمینی بسیار بهتر از این خواهد بود. مرگ یک مرگ آزار دهنده آهسته از سرطان. درگذشت در یک ساختمان در حال سوختن به عنوان قربانیان حملات تروریستی 9-11. حتی بعد از کتک خوردن بی رحمانه مانند پسر خدا ، به یک صلیب میخ بزنید.

اما برای انتخاب این موارد در وضعیت فعلی خودم ، قدرت ندارم. من آن انتخاب را ندارم.

اکنون می فهمم که این عذاب و رنج همان چیزی است که عیسی متولد شده برای من. من معتقدم که او برای پرداخت گناهان من رنج کشید ، خونریزی کرد و مرد ، اما رنج او ابدی نبود. پس از سه روز ، او پیروزی بر قبر به وجود آمد. اوه ، من باور دارم ، اما افسوس که خیلی دیر شده است.

همانطور که آهنگ دعوت قدیمی می گوید که من بارها و بارها را می شنوم به یاد می آورم ، "یک روز خیلی دیر هستم". ما در این مکان وحشتناک کلیه مؤمن هستیم ، اما ایمان ما به چیزی معنا ندارد.

دیگر خیلی دیر شد.

هیچ آرامشی وجود ندارد ، نه به اندازه یک قطره آب برای خنک کردن زبان تورم. برای افزودن بدبختی بیشتر به این مکان عذاب ، می دانم که لیاقت حضور در اینجا را دارم.

من فقط به خاطر اعمالم مجازات می شوم. مجازات ، درد ، رنج بدتر از آن چیزی نیست که من آن را عادلانه سزاوار آن باشم ، اما اذعان می کنم که اکنون هیچگاه درد و رنجی را که در روح ناخوشایند من می سوزاند تسکین نخواهد داد. من از خودم متنفرم که مرتکب گناهان شده ام تا چنین سرنوشت وحشتناکی کسب کنم ، از شیطان که مرا فریب داده است متنفرم تا در این مکان به پایان برسم. و تا آنجا که می دانم این یک شرارت ناگفته است که فکر می کنم چنین چیزی را تصور کنید ، من از خدایی که تنها فرزند خود را به دنیا آورده است متنفرم تا این عذاب را برای من نجات دهد.

در بسته است درخت افتاده است ، و در اینجا باید دراز بماند. در جهنم. برای همیشه از دست داد. نه امید ، نه راحتی ، نه صلح و نه شادی.

یادم هست

من آن واعظ قدیمی را به خاطر می آورم که می خواند: "و دود عذاب آنها همیشه و همیشه بالا می رود: و آنها روز و شب ندارند و استراحت ندارند" و شاید این بدترین چیز در مورد این مکان وحشتناک باشد.

یادم هست

من خدمات کلیسا را ​​به خاطر می آورم. من دعوت ها را به خاطر می آورم. من همیشه فکر می کردم که آنها خیلی ذرت ، بسیار احمق ، بسیار بی فایده هستند. به نظر می رسید که من برای چنین مواردی "خیلی سخت" بودم. من الان همه چیز متفاوت می بینم ، مامان ، اما تغییر قلب من در این مرحله اهمیتی ندارد.

من مثل یک احمق زندگی کرده ام، من مثل یک احمقانه تظاهر کردم، من مثل یک احمق جان سپردم، و حالا باید از عذاب و عصبانیت یک احمق رنج ببرم.

اوه ، مامان ،

چقدر دلم برای راحتی خانه ها دلم تنگ شده است. هرگز دیگر نمی توانم نوازش دلپذیر شما را در ابعاد پیشانی خود بدانم. دیگر صبحانه های گرم یا غذاهای خانگی تهیه نشده است. دیگر هرگز گرمای شومینه را در شب زمستان یخ زده احساس نخواهم کرد.

اکنون آتش نه تنها این بدن در حال مرگ را درگیر می کند که با درد غیر قابل مقایسه است ، بلکه آتش غضب خدای متعال وجود من درونی من را با درد و رنجی فرو می برد که به هیچ وجه نمی تواند به درستی توصیف شود.

من آرزو می کنم که فقط بهار در یک علفزار سرسبز و سبز سرسبز قدم بزنم و گل های زیبا را مشاهده کنم ، متوقف می شوم تا عطر عطر شیرین آنها را بگیرم.

درعوض من به بوي سوزاننده سنگ آهک ، گوگرد و گرماي آنقدر استعفا مي دهم که تمام حواس ديگر به سادگي من را از بين نمي برد.

اوه ، مامان ،

من به عنوان یک نوجوان همیشه از داشتن گوش دادن به هیاهو و ناله های نوزادان کوچک در کلیسا و حتی در خانه خود متنفر بودم. فکر کردم آنها چنین ناراحتی برای من بوده اند ، چنین تحریکی.

چقدر دلم برای دیدن لحظه ای کوتاه یکی از آن چهره های کوچک بی گناه است. اما هیچ بچه ای در جهنم وجود ندارد ، مامان. هیچ کتاب مقدس در جهنم ، عزیزترین مادر وجود ندارد. تنها کتیبه های موجود در دیواره های فرسوده لعنتی همانهایی هستند که ساعتی بعد از ساعت ، لحظه ای بعد از لحظه بدبختانه در گوش من حلقه می کنند.

اما آنها به هیچ وجه آسایش ندارند و فقط برای یادآوری آنچه احمق بوده ام هستند.
اگر این برای بی فایده بودن آنها نبود ، مامان ، ممکن است در غیر این صورت شاد باشید که می دانید که یک جلسه دعای بی پایان در اینجا در جهنم برگزار می شود.

لطفاً به برادرانم هشدار دهید.

مهم نیست ، روح القدس برای مداخله از طرف ما وجود ندارد. دعاها خیلی خالی است ، خیلی مرده است. آنها چیزی بیش از گریه های رحمت نیستند که همه ما می دانیم هرگز به آنها پاسخ داده نمی شود.

لطفاً به برادرانم هشدار دهید.

من بزرگتر بودم و فکر می کردم باید "خونسرد" باشم. لطفاً به آنها بگویید که هیچ کس در جهنم خنک نیست. لطفاً به تمام دوستانم ، حتی دشمنانم ، هشدار دهید تا مبادا آنها نیز به این مکان عذاب بیایند. هرچه این مکان وحشتناک است ، مامان ، می بینم که مقصد نهایی من نیست.

همانطور که شیطان همه ما را در اینجا می خنداند و هرچه تعداد زیادی از مردم به طور مداوم در این ضیافت بدبختی به ما می پیوندند ، دائماً به ما یادآوری می شود که روزی در آینده ، همه ما به صورت جداگانه احضار می شویم تا در برابر داوری عرش خدای متعال حضور پیدا کنیم.

خداوند سرنوشت جاودانه ما را كه در كتابها در كنار همه آثار شرور ما نوشته شده به ما نشان خواهد داد.

ما هیچ دفاع ، عذر و بهانه‌ای نخواهیم داشت و چیزی برای گفتن نداریم ، جز اعتراف عدالت لعنتی ما در برابر قاضی عالی کل زمین.

درست قبل از اینکه به مقصد نهایی عذاب خود یعنی دریاچه آتش سوق شویم ، باید چهره او را که با اراده رنج می برد عذابهای جهنمی را که ممکن است از آنها نجات پیدا کنیم ، جستجو کنیم.

همانطور که ما در حضور مقدس او برای شنیدن تلفظ لعنتی ما ایستاده ایم ، شما در آنجا خواهید بود که همه آن را ببینید.

لطفا من را ببخشید تا سرم را در شرمسار بگذارم، همانطور که می دانم نمی توانم روی صورتت نگاه کنم. شما قبلا به تصویری از نجات دهنده برمی خورید، و می دانم که بیشتر از آن است که بتوانم ایستادم.

من دوست دارم این مکان را ترک کنم و به شما و بسیاری دیگر که می دانم برای چند سال کوتاه خود در زمین شناخته شده باشم.

اما می دانم که هرگز امکان پذیر نخواهد بود.

از آنجایی که می دانم هرگز نمی توانم از عذابهای لعنتی فرار کنم ، با اشک می گویم ، با اندوه و یأس عمیقی که هرگز به طور کامل قابل توصیف نیست ، هرگز نمی خواهم دوباره هیچ یک از شما را ببینم.

لطفا هرگز به من نپیوند اینجا.

در اضطراب ابدی ،
پسر / دخترت ،
محکوم و گم شده برای همیشه

نیاز به صحبت کردن سوالی دارید؟

اگر میخواهید برای هدایت معنوی با ما تماس بگیرید یا برای مراقبت از مراقبت، لطفا به ما در اینجا بنویسید photosforsouls@yahoo.com.

ما از دعاهای شما قدردانی می کنیم و منتظر ماندگاری شما هستیم!

 

برای "صلح با خدا" اینجا را کلیک کنید